معنی مثل خسته و کوفته شدن

حل جدول

مثل خسته و کوفته شدن

از پا افتادن


مثل خسته شدن

از پا افتادن

از پا افتادن، از نفس افتادن


خسته و کوفته

نشار

واژه پیشنهادی

لغت نامه دهخدا

کوفته شدن

کوفته شدن. [ت َ / ت ِ ش ُ دَ] (مص مرکب) اندقاق. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). کوبیده شدن. || سخت تعب دیدن. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). خسته و افگار شدن. صدمه و آسیب دیدن. فرسوده و مانده گردیدن: امروز جنگ نخواهد بود می گویند علی تگین کوفته شده است. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 354). نیک کوفته شد و پای راست افگار شد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 516).
کوفته شد سینه ٔ مجروح من
هیچ نماند از من و ازروح من.
نظامی.


خسته شدن

خسته شدن. [خ َ ت َ / ت ِ ش ُ دَ] (مص مرکب) مجروح گشتن. مجروح شدن. جراحت برداشتن. زخمدار شدن: عبیداﷲ عمودی آهنین در دست داشت بینداخت بر روی مختار آمد و لب زیرینیش خسته شد بفرمود تا زندانش بردند. (ترجمه ٔ طبری بلعمی). تیری از مسلمانان به ملک روم آمد و خسته شد. (ترجمه ٔ طبری بلعمی).
که از کارتان دل شکسته شوند
برین خستگی نیز خسته شوند.
فردوسی.
پس صید خسته شده تیز گام
چه تازی همی خیره در دست دام.
اسدی.
هر دل که طواف کرد گرد در عشق
هم خسته شود در آخر از خنجر عشق.
خواجه عبداﷲ انصاری.
عاقبت ملک الروم را تیری رسید خسته شد رومیان بهزیمت باز گشتند. (مجمل التواریخ و القصص). و مردم بسیار کشته و خسته شدند. (ترجمه ٔ اعثم کوفی). || درمانده گشتن. وامانده شدن. (از ناظم الاطباء). مانده شدن. (یادداشت بخط مؤلف).


مثل شدن

مثل شدن. [م َ ث َ ش ُ دَ] (مص مرکب) مشهور شدن. (آنندراج). شهرت یافتن در صفتی:
شد مثل در خام طبعی آن گدا
او از این خواهش نمی آمد جدا.
مولوی.
ز زخم من به رعنایی مثل شد تیغ خونریزش
کند اندام پیدا آب چون در جویبار افتد.
صائب (از آنندراج).
|| مورد مثل واقع شدن حکایتی. حکم مثل پیدا کردن حدیث و داستانی.

فرهنگ فارسی هوشیار

مثل شدن

داستانی شدن نمونه شدن (مصدر) مورد مثل واقع شدن حکایت و داستانی، در صفتی مشهور شدن: شد مثل در خام طبعی آن گدا او ازین خواهش نمی آمد جدا. (مثنوی)


کوفته

(اسم) کوبیده خرد کرده، بضرب زده شده: کوب میان کوبنده ای و کوفته ای بود، آسیب رسانیده، ساییده مسحوق، نواخته (طبل و مانند آن)، خسته فرسوده: لشکریان از سفر مازندران خسته و کوفته بودند، (اسم) قسمی طعام که از گوشت قیمه کرده و برنج و لپه و نخود سازند و آنها را گلوله کرده با روغن پزند و آن چند نوع است: کوفته بر سفره من گو مباش کوفته را نان جوین کوفته است. (گلستان)

فرهنگ عمید

کوفته

کوبیده،
خسته،
آسیب‌رسیده،
(اسم) نوعی خوراک که با برنج، نخود، سبزی، و گوشت کوبیده تهیه می‌شود: «کوفته» بر سفرۀ من گو مباش / کوفته را نان تهی «کوفته»‌ست (سعدی: ۱۰۳)،

فارسی به عربی

فارسی به آلمانی

کوفته شدن

Quetschen, Quetschung (f), Zerstampfen

معادل ابجد

مثل خسته و کوفته شدن

2506

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری